پسر قند وعسل
سلام عزیز من زندگی من
یه روز سرد زمستونی با خاله جونت رفتیم بیمارستان اولش من کلی آب خوردم .بعدش هم رفتم پیش دکتر تا تورو ببینه .دکتر تمام اعضای بدن کوچولوتو دید وبه منم نشون داد و گفت که پسر خوشگلت همه جاش سالم وخوبه من خیلی خوشحال بودم یه احساس عجیبی داشتم تا اون روز نمیدونستم اینقدر کامل شدی وهمه کار تو دل مامانی میکنی ولی وقتی میدیدم اونقدر وول میخوری کلی ذوق کردم .خیلی دوستت دارم عزیزم وبا تمام وجود ازت مراقبت میکنم تا زودی بیای بغل مامانی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی