خیلی ناراحتم ... خیلی . انگار یه پله ازم فاصله گرفتی. از همون فاصله هایی که ازش میترسیدم.همون فاصله هایی که باید باشه . تو زندگی همه هست . نخوردن ممه این اولین فاصله بین هر مادر وفرزندشه .پله بعدی شاید رفتن به مدرسه ....در اخر هم ازدواج . خیلی میترسم حالا که حس کردم چقدر این فاصله تلخه ...میترسم چشم به هم بزارم ببینم اینقدر بزرگ شدی که دیگه نمی یای توی بغلم .که دیگه خوتو سفت بهم نمیچسبونی. دیگه هر لحظه جلوی چشمم نیستی تا قدوبالاتو نگاه کنم کیف کنم . دیگه اونقدر چیزای قشنگ تر و رنگارنگ میاد تو زندگیت که من تنها وابستگیت نیستم . میترسم ... اره خیلی میترسم .چون عاشقتم پسرم . به جرات میتونم بگم این اولین باره که عشق رو تو زندگیم حس کردم ...